گام دوم :
توبه و بازگشت به خود
اما گام دوم در مسیر خود سازی نجات از آلودگی گناهان است و در حقیقت پاکسازی نفس است ،این امر جز از طریق توبه امکان پذیر نیست و قرآن کریم این مسئله را به روشنی بیان میکند:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به سوى خدا بازگرديد و توبه كنيد، توبه ای خالص” (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً).
آرى نخستين گام براى نجات، توبه از گناه است، توبهاى كه از هر نظر خالص باشد، توبهاى كه محرك آن فرمان خدا و ترس از گناه، نه وحشت از آثار اجتماعى و دنيوى آن باشد، توبهاى كه براى هميشه انسان را از معصيت جدا كند و بازگشتى در آن رخ ندهد.
مىدانيم حقيقت” توبه” همان ندامت و پشيمانى از گناه است كه لازمه آن تصميم بر ترك در آينده است، و اگر كارى بوده كه قابل جبران است در صدد جبران برآيد، و گفتن استغفار نيز بيانگر همين معنى است، و به اين ترتيب اركان توبه را مىتوان در پنج چيز خلاصه كرد:"( ترك گناه- ندامت- تصميم بر ترك در آينده- جبران گذشته- استغفار).
” نصوح” از ماده” نصح” (بر وزن صلح) در اصل به معنى خيرخواهى خالصانه است، و لذا به عسل خالص” ناصح” گفته مىشود، و از آنجا كه خيرخواهى واقعى بايد توأم با محكم كارى باشد واژه” نصح” گاه به اين معنى نيز آمده است، به همين جهت به نماى محكم” نصاح” (بر وزن كتاب) و به خياط” ناصح” گفته مىشود، و اين هر دو معنى يعنى” خالص بودن” و” محكم بودن” در توبه” نصوح” بايد جمع باشد «1».
در اينكه توبه نصوح چيست؟ تفسيرهاى زيادى براى آن ذكر كردهاند تا آنجا كه بعضى شماره تفسيرهاى آن را بالغ بر بيست و سه تفسير دانستهاند «2»
ولى همه اين تفسيرها تقريبا به يك حقيقت بازمىگردد، يا شاخ و برگها و شرائط مختلف توبه است.
از جمله اينكه:” توبه نصوح” آن است كه واجد چهار شرط باشد:
پشيمانى قلبى، استغفار زبانى، ترك گناه، و تصميم بر ترك در آينده.
1-تفسير” قرطبى” جلد 10 صفحه 6766.
-2″ مجمع البيان” جلد 10 صفحه 318.
بعضى ديگر گفتهاند:” توبه نصوح” آن است كه واجد سه شرط باشد:
ترس از اينكه پذيرفته نشود، اميد به اينكه پذيرفته شود، و ادامه اطاعت خدا.
يا اينكه” توبه نصوح” آن است كه گناه خود را همواره در مقابل چشم خود ببينى و از آن شرمنده باشى! يا اينكه” توبه نصوح آن است كه مظالم را به صاحبانش بازگرداند، و از مظلومين حليت بطلبد، و بر اطاعت خدا اصرار ورزد.
يا اينكه” توبه نصوح” آن است كه در آن سه شرط باشد: كم سخن گفتن كم خوردن، و كم خوابيدن.
يا اينكه” توبه نصوح” آن است كه توأم با چشمى گريان، و قلبى بيزار از گناه باشد … و مانند اينها كه همگى شاخ و برگ يك واقعيت است و اين توبه خالص و كامل است.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (ص) مىخوانيم هنگامى كه” معاذ بن جبل” از توبه نصوح سؤال كرد، در پاسخ فرمود:
ان يتوب التائب ثم لا يرجع فى ذنب كما لا يعود اللبن الى الضرع
:” آن است كه شخص توبهكننده به هيچ وجه بازگشت به گناه نكند آن چنان كه شير به پستان هرگز باز نمىگردد"! «1» اين تعبير لطيف بيانگر اين واقعيت است كه توبه نصوح چنان انقلابى در انسان ايجاد مىكند كه راه بازگشت به گذشته را به كلى بر او مىبندد.
-همانگونه كه بازگشت شير به پستان غير ممكن است.
اين معنى كه در روايات ديگر نيز وارد شده، در حقيقت درجه عالى توبه نصوح را بيان مىكند، و گرنه در مراحل پائين تر ممكن است بازگشتى باشد كه بعد از تكرار توبه سرانجام منتهى به ترك دائمى شود.
سپس به آثار اين توبه نصوح اشاره كرده، مىافزايد” اميد است با اين كار پروردگار شما گناهانتان را ببخشد و بپوشاند” (عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ).
” و شما را در باغهايى از بهشت وارد كند كه نهرها از زير درختانش جارى است” (وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
” اين كار در روزى خواهد بود كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار و موهون نمىكند” (يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ).
” اين در حالى است كه نور (ايمان و عمل صالح) آنها از پيشاپيش و از سوى راستشان در حركت است” و عرصه محشر را روشن مىسازد، و راه آنها را به سوى بهشت مىگشايد (يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ).
در اينجاست كه آنها رو به درگاه خداوند آورده،” مىگويند پروردگارا! نور ما را كامل كن، و ما را ببخش كه بر هر كار قادرى” (يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
در حقيقت اين توبه نصوح، پنج ثمره بزرگ دارد:
” نخست” بخشودگى سيئات و گناهان.
” دوم” ورود در بهشت پر نعمت الهى.
” سوم” عدم رسوايى در آن روز كه پردهها كنار مىرود، و حقايق آشكار مىگردد، و دروغگويان تبهكار خوار و رسوا مىشوند، آرى در آن روز پيامبر ص و مؤمنان آبرومند خواهند بود، چرا كه آنچه گفتند به واقعيت مىپيوندد.” چهارم” اينكه نور ايمان و عمل آنها از پيشاپيش و سمت راست آنها حركت مىكند و مسير آنها را به سوى بهشت روشن مىسازد (بعضى از مفسران نورى را كه پيشاپيش حركت مىكند نور” عمل” دانستهاند، در اين زمينه تفسير ديگرى نيز ذيل آيه 12 سوره حديد در جلد 23 تفسير نمونه داشتيم).
” پنجم” اينكه توجهشان به خدا بيشتر مىگردد، لذا رو به سوى درگاه خدا مىآورند و از او تقاضاى تكميل نور و آمرزش كامل گناه خويش مىكنند. (1)
و این گونه است که توبه مسیر انسان را در حرکت به سوی خود سازی هموار می سازد و سبب افزایش مقام و کمالات او می گردد آنچنان که قرآن کریم این حقیقت را در مورد عالم دیگر ودر خصوص بهشتیان نیز متذکر میشود:
اين بهشتى است كه به شما وعده داده مىشود و از آن
1-تفسیر نمونه جلد24ص293-291
كسانى است كه به اطاعت فرمان خدا باز مىگردند، و عهد و پيمانها و قوانين او را حفظ مىكنيد” (هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ).(1)
در اينجا به دو وصف از اوصاف آنها اشاره شده” اواب” و” حفيظ".
” اواب” از ماده” اوب” (بر وزن ذوب) به معنى بازگشت است كه ممكن است به معنى توبه از گناهان كوچك و بزرگ باشد، و يا بازگشت به طاعت او و با توجه به اينكه” صيغه مبالغه” است نشان مىدهد كه بهشتيان پرهيزگارانى هستند كه هر عاملى بخواهد آنها را از اطاعت خدا دور سازد فورا متوجه مىشوند و به طاعت او باز مىگردند و از تقصيرات و غفلتهاى خود توبه مىكنند تا به مقام نفس مطمئنه برسند.(2)
آیه( أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ) «3» از آيات تكان دهنده قرآن مجيد است كه قلب و روح انسان را در تسخير خود قرار مىدهد، پردههاى غفلت را مىدرد و فرياد مىزند آيا موقع آن نرسيده است كه قلبهاى با ايمان در برابر ذكر خدا و از آنچه از حق نازل شده خاشع گردد؟ و همانند كسانى نباشند كه قبل از آنها آيات كتاب آسمانى را دريافت داشتند اما بر اثر طول زمان قلبهاى آنها به قساوت گرائيد؟لذا در طول تاريخ افراد بسيار آلودهاى را مىبينيم كه با شنيدن اين آيه چنان تكان خوردند كه در يك لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند، ازجمله سرگذشت معروف فضيل بن عياض است.
1-تفسير نمونه، ج23، ص: 345
2- كنز العرفان جلد 2 صفحه 58.
3-سوره حدید،آیه16
” فضيل” كه در كتب رجال به عنوان يكى از راويان موثق از امام صادق ع و از زهاد معروف معرفى شده و در پايان عمر در جوار كعبه مىزيست و همانجا در روز عاشورا بدرود حيات گفت .او در آغاز كار راهزن خطرناكى بود كه همه مردم از او وحشت داشتند.
از نزديكى يك آبادى مىگذشت دختركى را ديد و نسبت به او علاقهمند شد عشق سوزان دخترك فضيل را وادار كرد كه شب هنگام از ديوار خانه او بالا رود و تصميم داشت به هر قيمتى كه شده به وصال او نائل گردد، در اين هنگام بود كه در يكى از خانههاى اطراف شخص بيداردلى مشغول تلاوت قرآن بود و به همين آيه رسيده بود: أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ … اين آيه همچون تيرى بر قلب آلوده فضيل نشست، درد و سوزى در درون دل احساس كرد، تكان عجيبى خورد، اندكى در فكر رفت اين كيست كه سخن مىگويد؟ و به چه كسى اين پيام را مىدهد؟ به من مىگويد:
اى فضيل!” آيا وقت آن نرسيده است كه بيدار شوى، از اين راه خطا برگردى، از اين آلودگى خود را بشويى، و دست به دامن توبه زنى؟! ناگهان صداى فضيل بلند شد و پيوسته مىگفت: بلى و اللَّه قد آن، بلى و اللَّه قد آن!: به خدا سوگند وقت آن رسيده است، به خدا سوگند وقت آن رسيده است"! او تصميم نهايى خودش را گرفته بود، و با يك جهش برقآسا از صف اشقيا بيرون پريد، و در صفوف سعدا جاى گرفت، به عقب برگشت و از ديوار بام فرود آمد، و به خرابهاى وارد شد كه جمعى از كاروانيان آنجا بودند، و براى حركت به سوى مقصدى با يكديگر مشورت مىكردند، مىگفتند فضيل و دارودسته او در راهند، اگر برويم راه را بر ما مىبندند و ثروت ما را به غارت خواهند برد! فضيل تكانى خورد و خود را سخت ملامت كرد، و گفت چه بد مردى هستم! اين چه شقاوت است كه به من رو آورده؟ در دل شب به قصد گناه از خانه بيرون آمدهام، و قومى مسلمان از بيم من به كنج اين خرابه گريختهاند! روى به سوى آسمان كرد و با دلى توبهكار اين سخنان را بر زبان جارى ساخت:
اللهم انى تبت اليك و جعلت توبتى اليك جوار بيتك الحرام!:” خداوندا من به سوى تو بازگشتم، و توبه خود را اين قرار مىدهم كه پيوسته در جوار خانه تو باشم، خدايا از بدكارى خود در رنجم، و از ناكسى در فغانم، درد مرا درمان كن، اى درمان كننده همه دردها! و اى پاك و منزه از همه عيبها! اى بىنياز از خدمت من! و اى بىنقصان از خيانت من! مرا به رحمتت ببخشاى، و مرا كه اسير بند هواى خويشم از اين بند رهايى بخش"! خداوند دعاى او را مستجاب كرد، و به او عنايتها فرمود، و از آنجا بازگشت و به سوى” مكه” آمد، سالها در آنجا مجاور بود و از جمله اوليا گشت!
گداى كوى تو از هشت خلد مستغنى است اسير عشق تو از هر دو كون آزاد است! «1»
1-تفسیر نمونه جلد 23 ص346-344
آخرین نظرات